امیرحسین ناز ماهدیه خداامیرحسین ناز ماهدیه خدا، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 23 روز سن داره

امیرحسین ناز ما هدیه خدا•: * ¨ ¨ *: •

گلکم بزرگتر از سنت حرف میزنی !!!

  جالبه پسرم هر حرفی که بهت گفتیم  یا میگیم درست وبه جا برا خودمون به کار میبری.میخوای بدونی چه حرفهایی می زدی می دونم وقتی که بزرگ بشی خودت اینا را بخونی خندت میگیره وتعجب میکنی که چه وروجکی بودی بیا ادامه مطلب را بخون تا ببیبی چه شیطونی بودی    چند وقت پیش بهت گفتیم دست نزن شهادته تا دیروز که برا مادرجون شعر خوندی مادرجون برات دست زد که شما با جدیت تموم بهش گفتی دست نباید بزنی هنوز شهادته .من و مادرجون این جوری شدیم   یا اینکه تا عطسه میکنی یا حمام میری بهت میگم عافیت باشه آقاجون عطسه کرده میگی آقا جون عافیت باشه یا هر وقت سرفه کردی یا مریض شدی گفتیم خدا نکنه پسرم مریض بشه .حالا تا من یا بابایی م...
24 آذر 1392

امیر حسین و انگلیسی

  گل پسرمامان چند روزه چند تا کلمه ی انگلیسی بهت یاد دادم .وتوهم ماشالله مثل همیشه باهوشی ویاد گرفتی.بهت میگم امیر حسین سلام:میگی هلو.گربه :کت.شب به خیر:گود نایت.صبح به خیر :گود مورنینگ.الهی قربونت برم گلم   تو  برای من  قشنگترین و شیرین زبون وبهترینی  عزیزم ...
23 آذر 1392

پسرم قران می خونه

  گل مامان چند روزیه که یاد گرفتی سوره توحید را برامون میخونی،الهی من فدات بشم که قران میخونی     وحالا به زبان امیرحسین :     بسم الله رحمن رحیم قل هوالله احد الله صمد(صمند) لم یلدولم یولد( اولد)ولم یکل له کفوا احد       از شیرین کاریهات هرچی بگم کم گفتم.دیروز رفته بودیم خونه آقاجون وشما طبق معمول همیشه که باید یه چیزی از مغازه بخری.این دفعه دیگه برامون چیتوز طعم خوش لحظه ها می خواستی که موفق هم شدی بگیری.حالا اومدی وباز کردی داری میخوری اسنک سیب زمینی با سرکه بود تو هم مثل چیپس میگی با ماست می خورم.مامان میگه امیرحسین تعارف کن .تو هم میگی بزار بزنم تو ماست براتو ن بیارم ...
23 آذر 1392

امیر حسین؟

      میدونید       چیه؟             خیلی دوست داشتم اسم پسر گلمو به حروف ابجد بدونم چند میشه تا بلاخره پیدا کردم شما هم اگه دوست دارید اسمتون را پیدا کنید       اسم امیر حسین به حروف ابجد شماره 379 در آمد   الف =1 )،(ب = 2 ) ، ( ج  = 3 ) ، ( د = 4 ) ، (ه = 5 ) ، ( و = 6 ) ، ( ز = 7 ) ، ( ح = 8 ) ، ( ط = 9 ) ، ( ی = 10 ) ،( ک = 20 ) ،( ل =30 ) ، ( م = 40 ) ، ( ن = 50 ) ، ( س = 60 ) ، ( ع = 70 ) ، ( ف = 80 ) ، ( ص = 90 ) ، ( ق = 100 ) ، ( ر = 200 ) ، ( ش = 300 ) ، ( ت = 400 ) ، ( ث = 500 ) ،...
19 آذر 1392

طرح تنبلی چشم کودکان

    طرح سنجش بینایی کودکان از 6ماه تا 6 ساله یکماهی است که شروع شده.این طرح هر سال در سراسر کشور اجرا میشه   ما هم امیرحسین را برای سنجش بینایی بردیم به یکی از همین مراکز بهداشت اما ... وقتی که رفتیم اونجا چند تا بچه بزرگتر از امیرحسین بودند که نمی تونستند جهتها را تشخیص بدند برا همین هم نوبت ما که شد گفت باید ببرید به این آدرس تا با دستگاه معاینه بشند.وچون اونروز دیر شده بود بابایی گفت فردا میریم.فردا رفتیم و خدا را شکر که گفتند چشمهای گل پسرما خیلی خیلی خوبند.تا سال آینده که این طرح دوباره اجرا بشه ودوباره گل پسرمون را ببریم.   ...
17 آذر 1392

خدا را شکر به خیر گذشت

  سلام  .چند روزی میشد که نبودم  آخه امیرحسینم ناخوش بود. میدونید که تب بالای بچه خیلی خطرناکه و وحشتناک اما شکر خدا به خیر گذشت   چند شب پیش وقتی که میخواست بخوابه   خیلی بیحال شده بود ناله میکرد بهش استامینیفون دادم تا اینکه خوابش برد یکساعت بعد دست به   پیشونیش که گذاشتم دیدم خیلی داغ شده وتبش بالاست خلاصه تا صبح پاشویه اش کردم و دوباره به   شربت استامینیفون دادم بچه ام اصلا خوابش نمی برد و تا صبح مدام هذیون میگفت وناله میکرد فرداش که   بردیمش دکتر تا دیدش گفت عفونت شدید داره سریع ببرید آزمایشگاه اگه عفونت داشته باشه باید بستری   بشه.خلاصه بردیم آزمایشگاه واورژانسی&n...
15 آذر 1392

عکسهای گل پسری

    وقتی دلم می گیره ، دنیامو غم می گیره انگاری حس بودن ، تو لحظه هام می میره وقتی دلم می گیره ، می خوام پیش تو باشم نمی تونم ۱لحظه ، دوست نداشته باشم     چند تا عکس جدید از پسر گلم       بیا دنبالم این عکس شب شام غریبانه         برا اولین بار رفته بودیم رنگین کمان وتوهم که عاشق ماشین بازی خدایش  یه راننده ی حرفه ای هستیا              اینم یه پسر شیطون     ...
15 آذر 1392

جایزه

  چند روز پیش که سرماخورده بودی رفتیم تا آمپولی که آقای دکتر برات نوشته بود  را بزنیم که خیلی گریه کردی این شد که منم طاقت نداشتم تا گریهاتو ببینم گفتم حالا میریم برات یه جایزه میخرم تا اسم جایزه را شنیدی گریهات تموم شد با هم رفتیم کتابفروشی نزدیک مطب و برات سی دی اتوبوسهای شلوغ وکتاب شعر حسنی می خواد پر بزنه را خریدیم و تو خیلی خوشحال شدی این عکسهاش  را گذاشتم تا اگه اثری در آینده ازشون نموند عکسهاش برات یادگاری بمونند               ...
15 آذر 1392

چکاپ مرواریدهای خوشگل پسرم

  تقریبا دوهفته پیش بود که برای چکاپ دندونهات بردیمت به کلینیک دندان پزشکی   اول که رفتیم اونجابه چشمت مثل تالار اومد ( به خاطر دکوراسینونی که داشت وپرده ها ولامپهای رنگاورنگش) من که پیش خودم میگفتم این وروجک نمیزاره دکتر دندونهاشو معاینه کنه ولی تو به من نشون دادی که  اشتباه فکر کردم وخیلی راحت دهنت را باز کردی تا خانوم دکتر دندونهاتو معاینه کنه آفرین پسر گلم .وبعد از معاینه به من گفت که دو،سه تا از دندونهات کمی پوسیدگی داره ولی حیفه حالا دست بزنیم مسواک بزنه بعد سه ماه دیگه بیارش تا دوباره ببینم .بعد که  از تخت اومدی پایین خانوم دکتر هم بهت یه بادکنک هدیه داد .   ...
10 آذر 1392
1